-
سلام
جمعه 3 مهرماه سال 1388 14:32
بعضی موقعه ها آدم اشتباه میره ولی نه راه پس داره نه پیش کدام انتخاب کنه می مانه تو یک دوراهی خیلی سخت
-
ترس وشک
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 11:08
بنا بر یک گفته قدیمی :((ترس در زدوایمان جواب داد هیچ کس در خانه نیست .)) ترس ُازشک ما نسبت به الوهیت مان سرچشمه می گیرد .می دانم راهنمایی الهی را دردسترس دارم که همیشه با من است .این دانش درونی ترس را غیر ممکن می سازد . شما نیز تنها نیستید وهمیشه قادرید با راهنمای درونی وباطن خود در تماس باشید . وقتی واقعاْ می دانید...
-
بازم سلام
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 21:45
سلام بچه های خوبم ماه مبارک رمضان است ، وخداوندبه همه ما نظردارد حتی من که بدم دوستون دارم ومی خوام امسال دوباره تو جشنواره رضوی امام رضا (ع) شرکت کنم می خوام یک موضوع تازه باشه کمکم کنید ممنون میشم راستی به همین روزای قشنگ که آدم ویاد پاکی بچکی می اندازه که چقدر دوست داشتیم روزه بگیریم امیدواره همتون هرآرزویی دارید...
-
بی تو !!!!!!!!!!!!
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 19:04
بی تو بودن در این مرداب عاشقانه زیستن درنگاهم جستجوی توست درروحم شوروحالی نیست گرچه عاشقم ولیکن معشوق نیست ! ولیکن سزای عمل این نیست بگذارخنده هایم ازخورشیدنگاه محبت آمیزتوطلوع کند نگذارازنگاه تلخ تو خورشیدغروب کند.
-
سلام
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 20:08
): به تو عادت دارم مثل پروانه به آتش مثل عابد به عبادت و تو هر لحظه که از من دوری من به ویرانگری فاصله می اندیشم . در کتاب احساس واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است تو توانایی آنرا داری که به این فاصله پایان بخشی ....
-
صبر
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 18:37
سلام روزگاری بس سخت بگذارید کمی سختی را درتن خود حس کنید بگذارید حس کنید که تحمل کردید بگذارید تا کمی با زمان ، فکر، توکل و ایمان و با تنی خسته و دلشکسته ب خدا پناه ببرید تا ببینید با کمی صبر مشکلتان حل شده است آری با کمی صبر و تحمل وایمان به خدا پیروز خواهید شد من به شما می گویم صبور باشید خدا با صابران است در پناه...
-
باز هم سلام
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 11:19
): زندگی موهبتی است که خداوند به تو بخشیده از این موهبت الهی در جهت آرمانها و اهداف والای انسانی سود ببر و نگذار لحظهای از عمرت بیهوده بگذرد . موفق وپایدارباشید درپناه پرمهرش
-
هشتمن خورشد
شنبه 2 آذرماه سال 1387 18:52
بازم سلام میترسم بزرگ شوم ، نکند مهر از یادم برود ، نکند دوستی فراموشم شود ، میترسم بزرگ شوم ، نامهربان شوم ، بی وفا شوم ، درگیر روزگار شوم ، اسیر زر شوم ، میترسم بزرگ شوم ، یادم برود که آسمان آبی است ، یادم برود که شبها ستارگان را بشمرم ، یادم برود که چگونه بخندم ، چگونه بگریم ، اما میخواهم که بزرگ شوم ، اما ای کودکی...
-
منتظر هشتمین خورشید باشید
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 19:02
سلام در زندگی هیچوقت خودت را با دیگری مقایسه نکن زیرا تو برتری هایی داری که او ندارد شاید هم او خود را با تو مقایسه می کند اما به زبان نمی آورد سعی کن خودت را در برابر دیگری کوچک تلقی نکنی زیرا تو بهترینی. راستی به زودی کتاب هشتمین خورشید به چاپ خواهد رسید به مناسبت ولادت امام رضا (ع) حتماْ ۲۰ /۸/۸۷ منتظر کتابم باشید...
-
سخت نگیر
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 17:48
ش در دنیا زندگی کن بی آنکه جزئی از آن باشی. همچون نیلوفری باش در آب، زندگی در آب بدون غرق شدن در آب! زندگی به موسیقی نزدیکتر است تا به ریاضیات، ریاضیات وابسته به ذهن اند، وزندگی در ضربان قلبت ابراز وجود می کند، زندگی سخت ساده است، خطر کن،وارد بازی شو، چه چیز از دست می دهی؟ با دست های تهی آمده ایم، وبا دست های تهی...
-
آدم بزرگها یاد بگیرند
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 19:34
چیز که باید آدم بزرگها از بچه ها یاد بگیرند: 1- بچه ها گریه می کنند چون گریه کلید بهشته، 2- زمانی که قهر می کنند بعدش زود آشتی می کنند چون کینه ندارند، 3- چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به دنیا دلبستگی ندارند، 4- با خاک بازی می کنند چون تکبر ندارند، 5- خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون...
-
پرنده
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 14:38
پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی است بالهایت را کجا جا گذاشتی؟ پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم. تو نمی توانی روی شانه های من آشیانه بسازی پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدم ها را اشتباه می گیرم. انسان خندید و به نظرش این خنده...
-
باز هم سلام
شنبه 22 تیرماه سال 1387 21:25
گرچه تنهاییم باز گرچه نالانیم اما چه کنیم چرخ زمون می چرخد و ما هم می چرخیم
-
سلام
دوشنبه 10 تیرماه سال 1387 15:28
سلام باز هم سلام این روزا درگیر کتابم هستم فرصت ندارم زیاد بیام ولی یادتان باشه همیشه به یادتان هستم یادتان باشه تا آن بالاست یار درد را گو درمانت
-
سلام
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 21:45
کاش می شد زندگی مثل یک معادله ریاضی بود ساده می کردیم مشتق می گرفتیم و باز هم دوباره با انتگرال معادله را به حالت اول خودش در می اوردیم .
-
همیاری
سهشنبه 21 خردادماه سال 1387 20:40
سلام منتظر دستهای سبزتان هستند اما کسی مرا صدا نزددددددددددددددددد
-
با من همسفر عشق شوید
شنبه 4 خردادماه سال 1387 15:36
سلام ۲۰ آبان تولد امام رضاست می خوام کتاب درمورد شه طوس بنویسم می خوام از شما تو اسم ، طراحی جلد ، مطلب هر چی که دوست دارید کمک کنید به عنایت نظری نظری کن من گمشده را نرود بی مددلطف تو کاری ازپیش همه اتون را می خوام با خودم همسفر کنم به شهر عشق که در ان شه طوس منتظر صدایش کنیم تا او اجابت کند پس با من همسفر عشق شوید
-
قطره
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 15:34
قطره دل خسته و تنها ولی پناهی نیست دل را در دریا جای قطره نیست قطره تنهایی را تکرار کرده است تکرار تنهایی واژه عشق را به دل سپرده ست دل را پیش از این میازار مگر گناه این دل چیست جزء دل دادگی !!!؟ خودم گفتم ببخشید
-
لحظه ها وهمیشه
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 21:46
میان ماندن ورفتن میان ماندن ورفتن حکایتی کردیم که آشکارا در پرده ی کنایت رفت . مجال ماهمه این تنگمایه بود و دریغ که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت . احمدشاملو
-
لحظه ها وهمیشه
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 16:37
کوهها کوه ها باهمند وتنهایند همچو ما با همان تنهایان احمد شاملو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1387 21:29
سلام بازهم سلام پرستوئی که مقصد کوچ را نمی داند از ویرانی لانه نمی هراسد سال نوتان مبارک
-
پنجره
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 21:21
نمی توانی هجوم آوری از پنجره باز برسرزمین رویاهای شاعرانه من یا پناهگاه امن و امانم و ناگزیرم کنی تا همان کبوتر سپیدی بدانم تو را که در انتظارش نغمه می سرایم و تاییدم کنی و نفی ام کنی موذیانه بخندی هنگامیکه غافلگیرم کنی با چشمان گریان
-
گردونه
شنبه 18 اسفندماه سال 1386 18:07
تا کودکی هست ندانسته ها وناکرده ها هزاران اند تا جهالت هست هراس هم هست هراس همآره با سیاهی می آید سیاهی از غیاب نور می زاید ظلمت به نادانی می پیوندد دانایی در زهدان تنهایی نطفه می بندد تنهایی به عشق می گراید عشق با اعتماد می پاید گ و اعتماد به ندرت زادگان بشر را می شاید گ پس عشق در بی اعتمادی می میرد بی اعتمادی به...
-
ابهام
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 21:24
در این ظلمت سایه است مبهم !!!!!!!!!!!!!!!!! نمی دانم در این روش کدامین اصول کاربرد دارد شاید روش تجزیه بهترین است اما صداقت را چه کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بهتر است آن را از زیر رادیکال خارج کنیم تا شاید مسئله حل شده باشد اگر حل نشد تجزیه می کنیم دردوستی نگاه مثبت ِ اعتماد صددرصد طوری که نگاه منفی در مسئله جایز نیست...
-
بازم دوباره تب کردم!!!!!!!!!هزیان میگم
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 20:44
راستش نمیدانم اقرار به پشیمانی خودش پشیمانی میاورد یا نه ... اما بگذار آیینه وار اغرار کنم ... پشیمانم ... از تمام حس هایی که نثار این یخ بسته های سنگی کردم ... از تمام لبخند هایی که با تایید اهل دل به روترشی اهل عقل زدم از تمام سادگی های بی جواب مانده ام ... از تمام نیمه های پر لیوان ها که دیدم ... سخت ... پشیمانم...
-
هدیه
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 20:54
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار ویک دریچه که از ِآن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم فروغ فرخزاد
-
چه می کنی با سرنوشت
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 20:26
سلام بهونه قشنگ من واسه زندگی آره منم دیوونه همیشگی چه توان کرد دگر با دلی پر احساس با دلی غم پرور با دلی غم پرور کاش می شد دلی از آهن ساخت کاش می شد همه غم ها را تو سردابه بی رنگیها زندان کرد وبه پروانه خوشرنگ امید لحظه ای فرصت پروازو پریدن داد کاش می شد دلی از آهن ساخت کاش می شد اما افسوسسسسسسسسسسسس دلم برات تنگ شده...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 بهمنماه سال 1386 19:36
کسی که هزار سال زیست!" " کسی که هزار سال زیست! " دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد . جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت....
-
زنده بمان
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 15:40
« زنده بمان ! » پسرک بودم ، چشنده ی عشقی کوچک ، که به مجنون گفتم « زنده بمان ! » به من گفت یا برام خواند ، مادربزرگم گمانم ، که مجنون مجرم به عشق را چطور شلاق می زدند و او آرام و بلند و با فریاد می گفت « لیلی ! » به من گفت یا برام خواند ، مادربزرگم گمانم ، که لیلی چطور در آتش عشق مجنون می سوخت و به هر زخم شلاق مجنون...
-
به یاد تو...
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 18:18
خدایا! کسی که به تو راه پوید روشن است و کسی که آستان تو جوید در پناه است و من به تو پناه می برم... معبودا! ... دلی ببخش که به تو نزدیکم دارد از اشتیاق و زبانی که راستی به درگاهت آورد و نگاهی که به تو نزدیکم سازد....