بازم سلام
حادثه ها یکهو پیش میاند و فرصتی واسه اندیشیدن نیست در مکانی قرار می گیری که می گوییی ای کاش این داستان رز سیاهاگ نفهمیدید یکروز توضیح می دهم مفصل ولی ای کاش ما هم برای عشق یک قانون ثبت می کردیم و اثبات می کردیم ازطریق فرمول ریاضی ولی غصه نخورید تو فکرش هستم
موفق باشید
تمام سرزمین ها را گشتم
با تمام فریادم برای فرداها گریستم
اما هیچ کس را به وضوح نیافتم
دوباره چهره خسته باغبان را نگریستم
اما۰۰۰ چیزی نمی شنوم
تا شنیده ها و نشنیده ها
چقدر فاصله است
به قطره اشک تا نیست شدن
طاقت ماندن نیست
نفس بریده ، بریده است
به باغبان بگوئید بوی گل تازه را
اما ۰۰۰
دوان ،دوان باغچه را جستم
بگوئید :
باغبان تا مرز نیست شدن فاصله ای نیست
اما
باغبان بریده ، بریده می گوید
خاکش ، خاکش خراب بود
تقصیر گل نبود طاقت نیاورد !٬ نفس ، بریده بریده می شود
به باغبان هیچ نگوئید
در خود شکستم ، هیچ مگوئید
تازه حال فاصله ها را شکستم
موفق باشید و پایدار ولی هیچ مگوئید خیلی ارام شکستم
باغبان