رز سیاه

واژه تنهایی واسه ام خیلی مبهم است

رز سیاه

واژه تنهایی واسه ام خیلی مبهم است

پرنده

پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی است

بالهایت را کجا جا گذاشتی؟ پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم. تو نمی توانی روی شانه های من آشیانه بسازی پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدم ها را اشتباه می گیرم. انسان خندید و به نظرش این خنده دار ترین اشتباه ممکن بود پرنده گفت: راستی چرا پرزدن را کنار گذاشتی؟ انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید پرنده گقت: نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است انسان دیگر نخند

 

نظرات 3 + ارسال نظر
علی اکبر دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ب.ظ http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
مبارک باشه...اسم انتخابی زیباست و برازنده کتاب ...
درباره جاده ولایت هم برات می نویسم...
موفق باشی

سعید یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:49 ق.ظ http://f10.blogsky.com

سلام عزیزم
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت قائم عصر (عج) را به شما و خانواده محترم شما تبریک عرض می کنم
امیدوارم همیشه موفق باشید

سعید چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ق.ظ http://f10.blogsky.com

سلام طیبه جون
مرسی عزیزم ممنونم
ببین من نمیدنم چرا همیشه نسبت به شما یه احساس خاصی دارم جسارت نشه ولی با اینکه شما را زیاد نمیشناسم ولی خیلی احساس نزدیکی بهتون می کنم خودمم نمیدونم چرا ؟
ولی خودت و وبلاگ را خیلی دوست دارم
امیدورام همیشه موفق و پیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد